داستان جالب زندگی کرنلیوس وندربیلت

موفق ترین تاجر تاریخ؛ کسی که از هیچ به همه چیز رسید و یکی از اصلی ترین پایه گذاران آمریکای قدرتمند کنونی هستش

روز 27 می سال 1794 پسری به دنیا میاد که اسمش رو میزارن کرنلیوس، مادر پدر کرنلیوس مهاجر هلندی بودن و به شدت هم فقیر بودن، به طوری که پدر و مادرش هر دو خدمتکاری میکردن تا بتونن به زور خرج خورد و خوراکشون رو در بیارن.

بعد چند سال مادر کرنلیوس توی یه زمین کشاورزی کار میگیره و یه مقدار درآمدش بیشتر میشه، پدرش هم توی یه شرکت قایقرانی شغل میگیره و میشه اپراتور یکی از قایق های مسافربری نیویورک، اما هنوز هم خانواده فقیری به حساب میومدن.

وضع این خانواده یکم بهتر شده بود ولی همچنان فقیر بودن، برای همین کرنلیوس توی 11 سالگی ترک تحصیل میکنه و میره توی همون شرکتی که باباش کار میکرد(شرکت قایقرانی) استخدام میشه تا یه مقدار به خرج خونه کمکی کرده باشه.

کرنلیوس وقتی توی اون شرکت کار میکرد مدام به این فکر میکرد که خودش باید ی حرکتی بزنه، وگرنه با این حقوق های ناچیز هیچ وقت وضع آدم خوب نمیشه.
مادر کرنلیوس توی این مدت یه مقدار پول پس انداز کرده بوده، کرنلیوس میره به مادرش میگه 100 دلار به من پول قرض بده زود بهت برمیگردونم، مادرش هم اولش مخالفت میکنه ولی وقتی با اصرار کرنلیوس مواجه میشه حاضر میشه که 100 دلار رو بهش قرض بده.

اون زمان هم با توجه به اینکه اقصتاد دنیا کوچیک بوده، 100 دلار هم برای خودش پول خوبی بوده، کرنلیوس وندربیلت هم با خودش میگه به جای اینکه برم برای بقیه کار کنم چرا یک قایق کوچک برای خودم نخرم و برای خودم کار نکنم؟ و با همین 100 دلاری که مادرش داده بوده میره یه قایق کوچک میخره.

کرنلیوس خیلی زود فهمید که توی این بازار رقابتی فقط با پایین‌ترین قیمت میشه مشتری جذب کرد، همین کارش باعث شد مشتری‌ها دونه دونه سمتش بیان و کسب‌وکارش رونق بگیره، بعدش کم کم تعداد قایق‌هاشو بیشتر کرد و قبل از اینکه 18 سالش تموم بشه، صاحب بیش از 10 قایق کوچیک و بزرگ شد.


وقتی به 18 سالگی میرسه، یه اتفاق بزرگ میوفته، جنگ معروف 1812 بین آمریکا و انگلیس شروع میشه، این تهدید برای کرنلیوس تبدیل به فرصت میشه، دولت آمریکا با کرنلیوس قرارداد میبنده که تجهیزات نظامی از اونور آب بیاره اینور آب، این قرارداد حسابی نونشو کرد تو روغن و کرنلیوسو کشید بالا.

1 سال بعد توی 19 سالگی وندربیلت با دختر خاله اش ازدواج میکنه و حاصلش میشه 13 تا بچه قد و نیم قد.

تصویری از چند فرزندش: (جالبه بدونید که کرنلیوس زیاد به بچه ها و زنش اهمیت نمیداده و فقط به فکر پول در آوردن بوده، یه جورایی میشه گفت باهاشون غریب شده بوده دیگه).

وقتی میرسیم به دهه 1820 کرنلیوس خیلی پولداره، همین دورانه که قایق های بخاری هم وارد بازار میشن، وندربیلت وقتی این مدل قایق ها رو میشناسه فکر و ذکرش میشه خرید این قایق ها، قایق هایی که سریع تر، کم دردسر تر بودن و میشه باهاشون بیشتر پول در آورد.

تو همین دوران، وندربیلت به «تاجر بی‌رحم» معروف شد، چون انقدر قیمت‌ها رو پایین آورد که همه رقیباش ورشکست شدن، خودش هم ضرر میکرد ولی چون قبلاً پس‌انداز کرده بود، می‌تونست دوام بیاره، نقشه‌اش این بود که همه رو از میدون به در کنه و بازار رو انحصاری کنه، نقشه‌اش هم جواب داد.

29 سال بعد، وقتی که کرنلیوس 55 سال سن داشت، قضیه معروف تب طلا داخل کالیفرنیا آمریکا اتفاق افتاد.

مردم آمریکا فهمیده بودن که توی کالیفرنیا طلا وجود داره و حدود نیم میلیون نفر از جمعیت شرق آمریکا پا شده بودن میخواستن برن غرب آمریکا سمت کالیفرنیا تا طلا پیدا کنن.

جالبه بدونید که همه اونایی که رفته بودن دنبال طلا، هیچ کدوم به اندازه فروشنده های بیل و کلنگ سود نکردن:))) ، به جز یه نفر “کرنلیوس وندربیلت”.

کرنلیوس وقتی فهمید جمعیت زیادی از مردم شرق آمریکا میخوان برن غرب آمریکا دنبال طلا، سریع دست‌به‌کار شد و یه مؤسسه راه انداخت که مردم رو از شرق آمریکا میبرد غرب آمریکا یعنی کالیفرنیا، این کارش به بزرگ‌ترین نقل و انتقال تاریخ آمریکا تبدیل شد و سود هنفگتی براش داشت.

سال 1853، وندربلت یه تصمیم عجیب می‌گیره که همه متعحب میشن، مردی که از 11 سالگی، حتی روزای تعطیل، بدون وقفه مدام کار کرده بود، حالا میخواست برای تعطیلات بره اروپا، خانواده‌اش فکر میکردن حتما پشت این کارش باز یه نقشه یا بیزینس جدیده، ولی نه، این بار واقعا قصدش فقط تفریح بود!

وقتی وندربیلت رفته بود تعطیلات، کارمنداش چشمشو دور دیدن و شروع کردن به اختلاس از شرکتش، وقتی وندربلت خبردار شد، یه نامه فرستاد که توش فقط یه جمله نوشته بود: “نابودتون می‌کنم”.


وندربلت برای فرار از مالیات، دفتر مرکزی شرکتش رو به نیکاراگوئه منتقل کرده بود، وقتی کارمندای اونجا از شرکت اختلاس کردن، وندربلت با نفوذی که داشت به دولت‌ها گفت که نیکاراگوئه واقعی نیست و نباید به رسمیت شناخته بشه، همین حرفش باعث بی‌ثباتی و جنگ داخلی توی نیکاراگوئه شد.

و اینجوری شد که همه کارمند هایی که به کرنلیوس خیانت کرده بودن توی جنگ داخلی و آشوب نیکاراگوئه گیر افتادن.

وندربیلت وقتی 60 سالش شد، به جای فکر بازنشستگی دنبال بزرگتر کردن سرمایه‌اش بود، برای همین یه تصمیم جسورانه گرفت، تمام قایق‌هاش رو که اون موقع کلی ارزش داشتن رو فروخت و چون آینده صنعت قطار رو درخشان میدید، یه شرکت راه‌آهن تاسیس کرد، ریسک بزرگی بود، ولی وندربیلت انجامش داد.

وندربیلت همون سیاست قدیمی خودش رو دوباره پیاده کرد، قیمت‌ها رو تا جایی آورد پایین که شرکت‌های قطاری رقیب یکی‌یکی ورشکست شدن، بعدش رفت قطارهاشون رو با قیمت خیلی پایین خرید و کل بازار راه‌آهن رو انحصاری کرد مال خودش، این هم یه پیروزی دیگه برای «تاجر بی‌رحم».

با اینکه کرنلیوس وندربیلت بیزینس قطار خودش رو بعد از 60 سالگی شروع کرد اما جالبه که بیشترین ثروت زندگیش رو از این بیزینس بیرون کشید، تا جایی که قبل از مرگش، از خزانه داری دولت آمریکا بیشتر سرمایه داشت

سرانجام کرنلیوس وندربیلت توی سال 1877 یعنی توی 83 سالگی از دنیا میره

🥀

وندربیلت قبل از مرگش اموالش رو به این صورت بین فرزنداش تقسیم کرده بود که به فرزند مورد علاقه اش، یعنی ویلیام هنری وندربیلت 90 درصدش اموالش میرسید و اون 10 درصد باقی مونده بین اون 12 فرزند دیگش تقسیم میشد.